بازخوانی بیانات رهبری پیرامون شهید عباس بابایی /
خلبانى بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد. او جزو همان خلبانهایى بود که از اول با نظام ناسازگارى داشت. شهید عباس بابایى با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتى یک شب او را با خود به مراسم دعاى کمیل برده بود./
گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی از شهدای نیروی هوایی ارتش در دفاع مقدس است که مانند بسیاری دیگر از فرماندهان شهید، مقام معظم رهبری از نزدیک او را شناخته و با روحیاتش آشنا بودند. شهید بابایی در 15 مرداد سال 1366 پس از 60 ماموریت جنگی موفق و پس از یک عملیات برون مرزی در منطقه عملیاتی سردشت به شهادت رسید. در سالروز شهادت این شهید والامقام به بازخوانی بیانات و خاطرات مقام معظم رهبری در مورد شهید بابایی پرداخته میشود. ماجرای تحول خلبان ناسازگار با نظام توسط شهید بابایی "چند روز قبل خانواده شهید بابایى اینجا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و براى آنها گفتم. سال 61 شهید بابایى را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکارى اصفهان. درجه این جوان حزباللّهى سرگردى بود، که او را به سرهنگ تمامى ارتقاء دادیم. آنوقت آخرین درجه ما سرهنگ تمامى بود. مرحوم بابایى سرش را مىتراشید و ریش مىگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختى بود. دل همه مىلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، مىلرزید، که آیا مىتواند؟ اما توانست. وقتى بنىصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود. افرادى بودند که دل صافى نداشتند و ناسازگارى و اذیت مىکردند؛ حرف مىزدند، اما کار نمىکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند. خودش پیش من آمد و نمونهیى از این قضایا را نقل کرد. خلبانى بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایى بود که از اول با نظام ناسازگارى داشت. شهید عباس بابایى با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتى یک شب او را با خود به مراسم دعاى کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایى تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگ تمامِ چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بیشتر بود. در میان نظامىها این چیزها خیلى مهم است. یک روز ارشدیت تأثیر دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایى شده بود. شهید بابایى مىگفت دیدم در دعاى کمیل شانههایش از گریه مىلرزد و اشک مىریزد. بعد رو کرد به من و گفت: عباس! دعا کن من شهید بشوم! این را بابایى پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد. او الان در اعلىعلیین الهى است؛ اما بنده که سى سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیاى خاکى گیر کردهام و ماندهام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوى اینگونه است. خود عباس بابایى هم همینطور بود؛ او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود..." بیانات در دیدار مسئولان عقیدتى، سیاسى نیروى انتظامى(1383/10/23) شهید بابایی با یک لا قبا توانست پایگاه اصفهان را متحول کند/واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایى را مىدانستم "شهید بابایى اوایل انقلاب در نیروى هوایى ستوان یک بود. در فاصله سه سال، درجهى سرهنگى گرفت و فرمانده آن پایگاه در اصفهان شد؛ یعنى از ستوان یکى به سرهنگ تمامى ارتقاء یافت. آن زمان هم سرهنگى درجه بالایى بود؛ یعنى بالاتر از سرهنگ، نداشتیم... فقط دو درجهى سرتیپى در ارتش بود: فلّاحى، که پیش از انقلاب به درجه سرتیپى رسیده بود و ظهیرنژاد که به دلیلى، در اوایل جنگ به او درجهى سرتیپى اعطا شد. سایر افسران، سرهنگ بودند؛ اما شهید بابایى با نصب درجه سرهنگى به پایگاه اصفهان رفت. مىدانید که پایگاه اصفهان هم از پایگاههاى بسیار بزرگ و مفصّل است. سال شصت بود. آن پایگاه واقعاً مرکزى بود که در زمان بنىصدر، امام را هم قبول نداشتند و قبلش هم، آنجا مرکز جنجالى و پرمسألهاى محسوب مىشد. اوّلِ انقلاب، همین آقاى محمّدىِ دفتر خودمان - آقاى «محمّدى گلپایگانى» - به عنوان نمایندهى مسؤول عقیدتى - سیاسى، در آنجا فعّالیت مىکردند. ایشان مرتّب مسائل آنجا را گزارش مىکردند. عدّهاى ضدّ انقلاب و عدّهاى هم نفوذیهاى گروههاى بهظاهر انقلابى، در پایگاه نفوذ کرده بودند و واقعاً بهکلّى یأسآور بود. فرماندهى آنجا، زمانى که در وزارت دفاع بودم، مىگفت: «اصلاً نمىتوانم پایگاه را اداره کنم!» همینطور، همه چیز را رها کرده بود. در چنین شرایطى، شهید بابایى به این پایگاه رفت - اینکه «یک لاقبا» مىگویند، واقعاً با یک لاقبا به آنجا رفت - و همهچیز را راه انداخت. او حقیقتاً پایگاه را متحوّل کرد. یک بار من به آن پایگاه رفتم و ایشان، سمیلاتورهاى آموزشى را به من نشان داد. شهید بابایى، خودش هم خلبان بود؛ خلبان «اف 14». یعنى رتبه خلبانىاش رتبهى بالایى بود. ایشانْ خیلى به من محبّت داشت. من هم واقعاً از ته دل، قدر شهید بابایى را خیلى مىدانستم. با بچههای سپاه خیلی رفیق بود/میگفت اجازه دهید به آنان آموزش خلبانی بدهم یکبار که به اصفهان رفتم - من، دو سه بار به پایگاه اصفهان رفتهام - نزد من آمد و گفت: «اگر شما اجازه بدهید، ما بچههاى سپاه را اینجا بیاوریم و به آنان آموزش خلبانى بدهیم»... با بچههاى سپاه، خیلى خودمانى و رفیق بود. مىگفت: «فقط براى انقلاب و رضاى خدا، بچههاى سپاه را آموزش دهیم.» گفتم: «حالا دست نگهدارید. الآن این کار مصلحت نیست؛ تا ببینیم بعداً چه مىشود.» در غیر این صورت، وضعیت نیروى هوایى، حسابى به هم مىخورد. بههرحال، ایشان آرام آرام همان پایگاهى را که آن همه مسأله داشت، بهکلّى متحوّل کرد..." بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار خانواده شهید بابایی (7/11/1380) شهید بابایی؛ یکی از سه چهره برجسته شهدای قزوین که من از نزدیک میشناختمشان "وقتى به دوره انقلاب نگاه مىکنید، مىبینید همه کشور شهداى بزرگى تقدیم کردند؛ اما چهره شهدا و برجستگان و ایثارگران قزوینى ممتاز است؛ مثل شهید «رجایى». در انقلاب، ما مثل شهید رجایى کم داریم. در میان رزمندگان - چه ارتش و چه سپاه - شهید «بابایى» یک انسان بزرگ و یک چهره ماندگار و فراموشنشدنى است. در میان آزادگان، معلّم معنوى آنها، مرحوم «ابوترابى» هم از این نمونههاست. من این سه چهره برجسته را از نزدیک مىشناختم؛ با خصوصیاتشان آشنا بودم و مىدانم اینها چقدر ممتاز بودند؛ اینها شهداى قزوینند... " بیانات در دیدار مردم قزوین (1382/09/25) "شاید اگر ما از راه پرورش یافتن عناصر برجسته هم بخواهیم قضاوت کنیم، نیروى هوایى یکى از آن دستگاههاى نمونهى ماست. چهرهیى مثل شهید بابایى را این نیرو به ملت ایران داد. بحمداللَّه چهرههاى شبیه بابایى در میان این نیرو هستند و کم هم نیستند..." بیانات در دیدار جمعی از فرماندهان نیروى هوایى ارتش(1370/11/19) نوشته شده توسط جانشین دسته در شنبه 92/5/19 و ساعت 9:38 عصر
نظرات دیگران() لیست کل یادداشت های این وبلاگ
ساخت بازیهای ضد شیعَه باحمایت مستقیم وهابیت و صهیونیزم!!!
روایتی جالب از شهدا (ضرر نمی کنین) اهانت بقران یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید: «چرا در اسلام زنان من نه از رد شدن جمعه ها می ترسم، نه از طولانی شدن زمان که ظهورتا حجاب یک مفهوم عام و عالی است که پوشش نیز جزیی از آن است. معنی عشق چیست؟ تنها نامحرم! حجابـــ مانند اولین خاکریز جبهہ استـــ کاش نامی از تو در دنیا نبود ... مرگ بر نیرنگت ای آل سعود! نجات از شبهه و شهوت [عناوین آرشیوشده] |
|